در ایران باستان زرم جامه های بسیاری رواگ داشته که سه سرتک«نوع» از آنان گستردگی بیشتری داشته که آنان را یک به یک هزوار«توضیح» دهم و تصاویری را هم بیاورم:
1- خفتان(xaftan)، کَژاگَند و پَنام (گرچه پنام به دهان بند مخصوص زرتشتیان به هنگامه خوانند برخی نیایش ها و نمازها نیز گویند)نیز مینامیدند.
2- زره
3- جوشن، وشینه(vashine)
کنون که یک به یک آنان را هزوار دادم سخن خویش پایان برم .اندر گفتار رزم جامه ها این را نیز گویم که آمده است در نبرد های سخت جنگاوران نخست. خفتان به تن کرده سپس زره و بر روی آن جوشن میپوشیدند که این روش بیشتر بر پهلوانان و بزرگان بوده است.چنان چه در به کارزار رفتن رستم به نزد اسفندیار آمده است.
اما از دیگر رز جامه ها یکی رزم جامه بود از ایوخ«فلز» که صفحه ای بود یعنی از صفحه های آهن و ... به گونه یک پارچه بود که بیشتر در میان رومیان و یونانیان دیده میشد.
از برتری جوشن بر آن بگویم که اگر در کارزار هر یک از این دو رزم جامه به ضربتی پاره می گشت در جوشن تنها چند غیبه آسیب میدید که جاگزین کردن و بهسازی آن ارزان تر و آسوده تر می بود.اما در رزم جامه های صفحه ای می بایست به آهنگری و پتکگری و پیوند دادن برخ گسسته شده می پرداختند که گران و پر زمان تر می بود. و پس از چند بار این گونه آسیب ها مسلما بهسازی آن ارزش چندانی نمیداشت.از دیگری برتری جوشن سبک تر بودن آن است. و دیگر برتری نرمش آن(که جابه جایی و حرکت را آسان تر مینماید)در میانه کارزار است.چراکه رزم جامه های صفحه ای انعطاف و راحتی ندارند هنگار«سرعت» کنش«عمل» را پایین می آورند جنبش را کند می کنند در میانه کارزار به هنگامه جنبش و چرخش بر جنگجو مشکل است هم به سنگینی آن هم به بی نرمشی آن .و برتری های دیگر که در این جا نگنجد....
امادر استحکام و سختی بگویم که جوشن (همان گونه که گفتم) از غیبه درست می گردد و هر غیبه غیبه های پیرامونش را هم می پوشاند.و هر غیبه بدین گونه است که اگر به تیزی آن را زنند بایست که چند غیبه را در آن پاره کنند که از سختی آن است.
دهیوپت 11 آذر 92
یکاهای دَگرَش(طول) و مسافت:
یَوَه(yavah): برابر 0/45 یا 0/5 میلی متر،هر 20 یوه برابر 10 سانتی متر
انگسته(angsta):برابر 27 میلیمتر.برابر 6 یوه-هر 20 انگسته یک نر یا آرشن است.
گره: هر یک گره برابر است به 6/5 سانتی متر.
گاما(gama):برابر با 32 سانتی متر.
اَرَشنی(arashni): به اندازه ی سر انگشتان دست تا آرنج،نیم متر.50 سانتی متر.
نَر، آرشَن:54 سانتمتر.
گز:برابر است با 16 گره و به فرازی(عبارتی) 104 سانتی متر.
بازو: برابر با 106 سانتی متر است.
اِستاد(estad):هر استاد برابر 180 متر است.
اسپرسا(asparsa):یکای مسافتی(پرکاربرد)در ایران باستان میان 147 تا 189 متر اختلاف است. گرچه هر سی اسپرسا را برابر است با یک فرسنگ، بنا بر این بسته به تعریف درست فرسنگ داریم که در ادامه به آن می پردازیم.
فرسنگ(farsang)،پرسنها(parsanha): به گونه همگانی(عرف) و دانسته 6کیلومتر است که نیاز به پزوهش دارد.
فرسنگ یکی از واحد ها و یکا های دَگرَش (طول) و مسافت در ایران باستان بود که پس از تازش تازیان آنان نیز از این یکا بهره جستند و آن را به تازی فرسخ خواندند.این واحد در نزد مسلمانان 12480 متر و در نزد تازیان به 5919 متر دگرگون شد.پَن(ولی) در نزد ایرانیان این گونه نبوده و معمولا از پنجهزار و خُرده تا شش هزار متر یاد شده.از سوی دگر اسپرسا نیز در ایران باستان رواگ داشته و یونانیان ان را میان 147 تا 189 متر نگاشته اند.از سوی دیگر اسپرسا با با اسپریس(aspris) _میدان اسب دوانی به 200 گام؟_ پیوندی دارد و اگر اسپرسا را 200 گام انسان برنا(بالغ) بپنداریم که برابر میشود با 1متر(متفاوت میان افراد به گونه ی میانگین و تخمینی) هر اسپراس میشود 200 متر و بر پایه دانسته های پیشین که هر سی اسپرسا یک فرسنگ _که گمانی در آن نیست و پذیرفته است_است پس از ارزیدن مقادیر میان 5550 متر تا 6000 متر برای فرسنگ در یکای ایرانی درستر می تواند باشد.
نیز اگر هر اسپرسا را 190 سانتی متر بینگاریم هر فرسنگ میشو 5700 متر که درست تر می تواند باشد.
یکاهای گنجایش(حجم):
ارتبه(artaba): برابر است با 52 یا 55 لیتر.
پتمانک«patmãnak.پهلـ»،پیمانه: پیمانه ظرفی بود استانده(استاندارد) برای هر چیز که برای آن ، آن اندازه پایا(ثابت ) می بود. برای هر چیزی جوراجور بود؛ نُماران(مایعات)_که برای هر نمار نیز پیمانهای بود: آب و می و..._ و ارزن و برنج و... که در هر کدام به اندازه ی آن پیمانه بستگی داشته.
یکاهای چگالش(جرم):
درم(deram):درهم،برابر با 3/2 گرم یا 3/5 گرم.که البته 3/2 گرم درست تر می نماید.
هامین:برابر 25 استار،برابر 7.5 گرم(یا 8.4375 گرم)
نخود: هر 24 نخود یک مثقال(هر مثقال برابر است با 4.64 گرم) را گویند.برابر با 0.1953 گرم
ستیر،استیر،سیر«stêr.پهلـ»:برابر است با 3.248 گرم.
جو: هر 68 جو را یکسان با یک درم می دانندو بر این هَمار(حساب) میشود 0.047764705 گرم.
ماشه: یک دوازدهم توله.
توله:؟؟؟؟
دانگ: شش یک هر بخش را (بیشتر در گستره گیری)
تسوک،تسو «tasuk.پهلـ»: چهار جو .میشود 0/191058823 گرم.
خرنوب(xarnub): برابر یک قیراط. به گرم میشود 0/205 گرم.
خردل(xardal): یک هشتم جو.10³*0/597 .یا 0/0059705881 گرم
یکاهای گستره(مساحت):
گریب(garib): جریب(تازی شده ی آن) برابر میشود با 10000 متر چارسو(مربع)
کویژ(kavizh): برابر با 144 گز. میشود 149/76 متر مربع.
نوشته شده در 9 آذر 1392- دهیوپت
یکی از آیین هایی که در ایران باستان رواج داشته و پیشینه ای کهن تر از دین مزدیسنا یا زرتشتی داشته دین بوذاسف بوده.بوذاسف پیامبری بود که به گمان این جانب به 9000 سال پیش برمی گرده (تقریبی) چرا که در دوران وی مردم دوختن نمیدونستن و هنوز پوست حیوانات به تن می کردن.بوذاسف رو همون ادریس نبی دونستن که در ایران به نام شناخته بوده.گرچه می بایست از اقوام آریایی می بوده.
از ابن اسحاق نقل شده که ادریس 306 سال از عمر آدم (ع) رو درک کرد و ابن اثیر گفته که 386 سال داشته که حضرت آدم درگذشته.[تاریخ انبیا-سید هاشم رسولی محلاتی]
این دین در میان مردم ایران در مناطق مختلف به صورت پراکنده تا ظهور حضرت زرتشت (ع) وجود داشته.در مناطق غربی و شمالی می بایست شناخته شده تر بوده البته با توجه به تواریخ اسلامی که با ادریس نبی یکی دونستن چرا که در این صورت در ناحیه ای نزدیک خوزستان کنونی یا میان رودان و بابل به دنیا اومده.
در کتاب [دیلمیان- سید رضا فندرسکی] رد پایی از این دین در گیلان باستان یافته شده.به این صورت اومده که :[ پیش از ظهور اسلام مردم دیلم همانند همه ساکناننواحی کوهستانی پذشخوار گر (ناحیه ی خزری) پیرو آیین بوذاسف بودند.بوذاسف همان هرمس یا ادریس پیامبر بود.این دین، احکامی همانند نماز و روزه داشته]. به این صورت در گیلان و طبرستان هم پیش از ایین زرتشت وخشور پیروان بوذاسف حتی تا صدر اسلام هم وجود داشتن.
شریعت و آیین بوذاسف:
- زکات مال برای ضعیفان
- دستور تطهیر از جنابت
- دستور جهاد با دشمنان دین
- پرهیز از سگ و خوک
- حرام بودن مشربات مست کننده.
- داشتن برنامه ای خاص و روزانه برای نماز
- تعیین روز های از ماه برای گرفتن روزه (که در دین زرتشتی هم روزه به همین صورت بوده)
و جالب ترین موضوع درباره شخصیت بوذاسف مورد آخره که توجه کنین:
تقسیم بندی جامعه به سه طبقه ی روحانیون ، پادشاهان (وبزرگان) ، رعایا (مردم عادی)
این نوع تقسیم بندی ها در جامعه های آریایی مشاهده شده و این خود دلیل بر ایرانی بودن و آریایی بودن این پیامبر است چرا که در ایران باستان هم جامعه از چهار طبقه ی
- اثرون(روحانیون)
- رَثَ ایشتر (جنگیان)
- واستریوفشونیت(کشاورزان)
- هویتی ، هوتخشان(صنعتگران)
تشکیل می شده[رساله ی ابن خلدون و تراثه الفکری ، طبقات اجتماع ] و [رساله ی اغاثه الامه بکشف الغمه]
همین طور که می بینید این طبقات در دوره های بعد (زرتشتی و پس از آن) تکامل پیدا کرده و به چهار طبقه ی مزبور رسیده.
طبقات اجتماع در بیشتر اقوام و ملل دنیا تنها محدود به دو طبقه ی پادشاهان و رعایا یا به دو گروه کلی بنده(آزاد) و برده تقسیم میشده و تقسیم بندی به صورت اقوام آریایی وجود نداشته.
صحف بوذاسف:
بوذاسف هم مثل مثل بقیه پیامبرا کتاب آسمانی داشته که در روایت که ابوذر از از حضرت محمد (ص) ذکر کرده مجموعا سی صحیف بوده.مرحوم مجلسی از ابن مَتوَیه 29 صحیفه رو نقل کرده که هر یک نام جداگانه ای است : صحیفه ی خلق ،صحیفه ی معرفت ، صحیفه ی رزق و ... .
سخانان بوذاسف ع:
- از کسب های پست بپر هیزید.
- خوبی دنیا موجب حسرت و بدی آن موجب پشیمانی است.
- زندگی و حیات جان به حکمت و فرزانگی است.
- عمل صالح در این دنیا موجب آزادی از عذاب آخرت می گردد.
- کسی که قناعت نداشته باشد و از حد کفاف بگذرد، هیچ چیز او را بی نیاز و سیر نخواهد کرد .
http://www.dahyupat.loxblog.com/
دهیوپت /تاریخ 18/6/92
منابع:
فرهنگ جامع معین - بخش اعلام.
دیلمیان- سید رضا فندرسکی
تاریخ انبیا-سید هاشم رسولی محلاتی
رساله ی اغاثه الامه بکشف الغمه
رساله ی ابن خلدون و تراثه الفکری ، طبقات اجتماع
1-آیا بهماد«جامعه ی» رچگانی «طبقاتی» ایران باستان ستیم پیشه و نادادگرانه بود؟
سخنی که اندر این گفتار مرا رنج میده این است که دشمنان فرهنگ و پیشینه ی ما چه خودی ها و چه انیرانی ها «اجنبی ها» بهماد رچگانی ایران باستان را سست و ستم پیشه می دانند و چون بسیاری پاسخ درستی در برابر چنین ناکسانی ندارند سر فرود می آورند خموش می مانند. به گونه ای که خودمان نیز این سخنان یاوه را پذیرفته ایم و بازگو می کنیم.
إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَاوَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ﴿91﴾النمل (منمامورم كه تنها پروردگار اين شهر را كه آن را مقدس شمرده و هر چيزى از آن اوستپرستش كنم و مامورم كه از مسلمانان باشم )
اندیمشک صالح آباد -زابل نیمروز -آمل محمود آباد -سعادتاباد حاجی آباد- ارومیه رضاییه- سلماس شاهپور- آبادان عبادان- ساری طوسان- اسلام آباد غرب شاه آبادغرب- سوسنگرد دشت میشان- بندرانزلی بندرپهلوی- هشت پر امیراباد-دامغاناردبیل- باران پیروز- سبزوار بیهق- اهر ارسباران -سارودوئیه- اسفندقه جیرفت- اسفراین میانآباد- شهرکرد ده کرد -ایرانشهر بمپور- همدان هگمتانه- ایذه مالمیر- شمیرانات تجریش- ایلامحسین آباد-پشتکوه شهریار -علیشاه عوض اصفهان- جی شاهین دژ صائین قلعه- آزادشهردهخوارقان- شهرضا قمشه- اراک سلطان آباد- شادگان فلاحیه- بابلسر مشهدسر- شهداد خبیض-بندرعباس گمبرون- طالقان شهرک بهشهر- آسیاب سره اشرف -طارم سفلی- سپردان بابل بارفروش-طبس گلشن- بهبهان کوره قباد- طارم علیا جورزق- بوشهر ابوشهر- علی آباد شاهی- بیرجندمهستان- فریدن داران -بیجار گروس- قم کمندان- پلدختر پاپیل -قوچان خیپوشاه- بردسیر مشیز-قروه ئیلاق -پاوه اورامانات- نیکشهر قصرقند- پیرانشهر خانه کلاله -کوکلان پلدشت عربماکو -نوشهر خواجک تاکستان ضیائ آباد -کازرون شهرشاهپور- تایباد باخزر- کاشمر ترشیز-تنکابن شهسوار- کرمان گواشیر- هشترود سواسکند- کلاردشت حسن کیف -جیرفت آباد سبزه واران-گنبدکاوس دشت گرگان- چناران رادکان- گرگان استرآباد - لاهیجان ریه-کرمانشاه قرمسین-لاریجان رینه- آمل خلخال- هروآباد لواسانات- کلندوک خدابنده- ماه نشان لنجان فلاورجان-دره گز محمدآباد- مریوان دژشاهپور -دیوان دره میرانشاه- ملایر دولت آباد- دره شهر بدرهمهران- منصورآباد دودانگه کهنه ده مغان -بیله سوار دستگرد - خلجستان میانه میانج- زنجانسلطانیه- نور سولده- داراب داراب گرد- ممسنی نورآباد- رامسر سخت سر -مشهد سناآباد- زاهداندزد آب-نهبدان شوسف
دهیوپت:فاطی عزیز سپاس از پَرماس (پست) خوبت من دیگه به درونمایه ی نهشته (موضوع) دست نبردم پَن(ولی)من به نام های باستانی و کهن همه ی این شهر ها آگاهی ندارم پَن لاهیجان دِزبُن ، دِژبُن ، کهن دژ از نام های باستانی این شهر بوده که در دوره ی اشکانی به این نام ها بوده.یا سلطانیه بخشی از زنگان یا زنجان بوده یا اصفهان پیش از سپاهان نام گابه یا گابِس داشته.
برای آگاهی بازدیدکنندگان :در هر روی بیشتر این نام ها به درستی نام های پیشین این شهر ها بوده پن(ولی) نام های باستانی اون ها نبوده. گرچه به کنکاش بیشتری هم نیاز هست.
گاهشماری دیلمی (گیلکی-گالشی یا گالوشی=کادوسی)
آغاز این گاهشماری از ۱۶۰۰ سال پیش و با آغاز پرداخت خراگ(مالیات) مردم بوده است.اکنون ما در سال ۱۵۸۶ دیلمی(گیلکی) هستیم.
۱-نوروزما(نوروز بل «آتش») ۱۷ مرداد تا ۱۵شهریور
۲-کورج ما ۱۶شهریور تا ۱۴ مهر
۳-اربه ما ۱۵ مهر تا ۱۴ آبان
۴-تیر ما ۱۵ آبان تا ۱۴ آذر
۵-موردال ما ۱۵ آذر تا ۱۴ دی ماه
۶- شریرما ۱۵ دی تا ۱۴ بهمن
۷-امیرما ۱۵ بهمن تا ۱۴ اسفند
۸-آ ول ما ۱۵ اسفند تا ۲۰ فروردین
۹-سیاما ۲۱فروردین تا ۱۹ اریبهشت
۱۰-دیا ما ۲۰ اردیبهشت تا ۱۸ خرداد
۱۱-ورفنه ما ۱۹ خرداد تا ۱۷ تیر ماه
۱۲-اسفندارما ۱۸ تیر تا ۱۶ مرداد ماه
ماه ها کردی(کوردی) سورانی
1-خاکه لیوهxakelewe
2-گولان gulan
3-جوزه ردان cozerdan
4- پوشپه ر pushper
5-گه لاویژ gelavij
6-خه رمانان xermanan
7-ره زبه ر rezber
8-گه لاریزان grlarezan
9-سه رماوه ز sermawez
10-به فرانبار befranbar
11-ریبه ندانrebendan
12- رهشه می resheme
ماه های کردی در کرمانشاهان و جنوب کردستان
1- جیژنان- فروردین
2- گولان- اردیبهشت
3- زه ردان – خرداد
4- په رپه ر- تیر
5- گه لاویژ- مرداد
6- نوخشان -شهریور
7- به ران – مهر
8- خه زان – آبان
9- ساران – آذر
10- بفران – دی
11- به ندان – بهمن
12- رمشان – اسفند
پد نامی یزتان (به نام یزدان)
*دهیو:کشور-پت:بان،نگهدار،بد = کشوربُد،نگهدار کشور.
آیا شما از نام های راستین دریاها و مرز های آریایی آگاهید؟
نام های کهن ایرانی:
ناحیه ی خزری (کست های «ناحیه.سو : kost » گیلان و مازندران و گلستان) : پذشخوارگر(در فرهنگ معین پذشخوارگر کوه های جنوبی البرز را گویند)
دریای خزر : زراه اکفوده(zarah e akfuda) -اکفوده: کبود-تیره . به رون «run :علت» رنگ تیره ی دریای کبود(خزر).
خلیج فارس : زراه پارسیک
دریای عمان : زراه مزون«mazun».اگر چه در دیبای«متن» شگغتی های سیستان،از دریایی که در اخشتر یا نسا«هر دو به چم جنوب» بوده با زره کیانسه نام برده شده است.
از دریای پارس تا آن سوی دریای مزون که از آن ما بود را نیز زراه افرنگ یا زراه کامسیر میگفتند.
نام های استان ها و کشور ها
استان ها
هرات:آریا
گیلان: ورن،ورنا(veran-varena)-کاسپین،کادوس(گالوش)
سیستان: زرنگ-زابستان(در شاهنامه)-دوره ی هخامنشی:درنگیه نه(Drangiana)
اردبیل:آرتاویل(آرتا،ارته: مقدس- بیل،ویل:روستا،ده،شهر)
آذربایجان:آتورپایگان(محل نگهداری آتش)
کرمان:گرمانیه(از خاندان های پارسی)
خوزستان:خوجیا(؟)
همدان:هگمتان،هگمتانه
اصفهان:سپاهان-گابه(gaba)،گابس(gabes)،گابیان:نام های باستانی اسفهان
مازندران:تپورستان
تهران:تپوران یا تهوران(؟)
زنجان: زنگان(گاسم«احتمالا» دوره ی ساسانی)
گلستان:ورکانه(از نام تیره ی آریایی ورکانی)
کشورها
کراوسی، کروات: (در چم پارسی :پُروات، پر آب ، سرزمین پرآب)
مصر:مدراین(modrayen)
شین(؟):چین
مقدونیه:سکودر(sokudra)
حبشه،اتیوپی:کوشیا(kushiya)
یمن:هاماوران(؟)(hamavaran)
تونس:کرکا(karka)
گریک:یونان
*تاجیکستان:سغودر یا سغد(sogdiya) با این همه هر دو نام ایرانیست.
عراق: ایراک